مطالعه نقش¬های فرهنگی و جایگاه هنری صورتک¬های ایران باستان

مطالعه نقش¬های فرهنگی و جایگاه هنری صورتک¬های ایران باستان
(جایگاه صورتک های ایران باستان)
تاریخچه ماسک
«قدمت اولین ماسکها و استفاده از آنها به دوران ماقبل تاریخ بازمیگردد که برای شکار حیوانات بوده است. فرض بر این است که در اوایل عصر حجر، شکارچیان ماسکهایی به شکل حیوانات به منظور پنهان نمودن چهرهشان به صورت میزدند تا شکار خود را فریب داده و آنها را آسانتر شکار
«طبق شواهد تاریخی، به کارگیری ماسک قدمتی بیش از 4000 سال دارد. امروزه نیز در آفریقا برخی از قبایل آن سامان از آن استفاده میکنند.
بنابراین اگربه آغاز شکلگیری مجسمه و ماسکهای بدوی توجه گردد، میتوان آثاری را یافت که قدمتی 3500 ساله دارند. مانند پیکره زنی که متعلق به ناحیهای سرناودا در رومانی است. در این پیکره، سری نمادین و ماسکگونه دیده میشود که میتواند گویایی اولین تظاهرات نقاب گونه بشری باشد.» (سلطان کاشفی، 1393، 17) (تصویر 2‑2ماسکهای آفریقایی، )ww.artyfactory.com/africanmasks/index.html
پوشاندن صورت با ماسک یا نقاب به منزله یک سنت، آیین و یا رفتار اجتماعی از گذشتههای بسیار دور برای انسان وجود داشته است. انسان ابتدایی برای پاسخ به نیازهای مادی و معنوی و مقابله با مصائب و مشکلات زندگی بدوی خود، ناگزیر از کنار آمدن و تأثیر گذاشتن بر محیط اطراف خویش بود. چنین نیازی در نهایت باعث روی آوردن آدمی به سوی رفتارها و مناسکی بودکه بتواند او را با نیروها و قدرتهای نادیدنی مرتبط کرده و اعتقاد به سحر و جادو، ارواح شفادهنده، نیاکان قدرتمند و مقدس، خدایان خیر و نیکخواهی و خدایان شر و بدخواهی را به دنبال داشت.
در این بین زدن ماسک به چهره و یا پوشاندن سر و بدن با پوششی گوناگون در بعضی از این آیینها، ابزاری قدرتمند در دست جادوگران، جاوپزشگان و رؤسای قبایل به شمار میآمد.
از همه انواع مناسباتی که انسان با خود و همنوعانش یا با جهان داشته است، شاید حتی یک رابطه هم نتوان یافت که ماسک ترجیحا به عنوان یکی از ملزومات اساسیاش به کار نیامده باشد.» (بدوئن، 1382، 60) یکی از قدیمیترین ماسکها که از طریق حفاریها به دست آمده است، به دوران پیش از تاریخ برمیگردد. این ماسک، بسیار ساده طراحی و رنگآمیزی شده و روی سطح تقریبا مدور آن فقط، اشاره به چشم، بینی و لب انسان شده است که نقاط حساس صورت محسوب میشوند و شاید بتوان آن را آغاز شکلگیری ماسک در جهان دانست. (Error! Reference source not found.)
آدمی در مواجهه با عظمت جهان پیرامونش همواره دچار ناتوانی و عجزی بوده که او را به سوی باور به دنیای ارواح سوق داده است.
این باور که همواره با بیم و هراس عجین بوده، او را بر آن داشته تا به اشکال مختلف سعی در برقراری ارتباط با آن جهان و ساکنینش نماید، به تکریمشان بپردازد، هیبت و قدرتشان را بر مقدارت این جهان پاس بدارد، خشنودشان نماید، و هر آنچه در توان دارد، بگذارد تا آن ماورائیان میلی بر قرابت بنمایند. از همینرو هویتهای دخیل در حیات او ماهیتی دوگانه مییابند؛ این جهانی و آن جهانی. و این دوگانگی در همه ابعاد زندگانی او حضور دارد: «اگر کسی به کلیت[1] وجود باور داشته باشد، آنگاه ماسک یکی از بخشهای ضروری آن [کلیت] میشود؛ به عنوان نقطهای مقابل حقیقت چهره، یا به عنوان حقیقتی که تصویر سیمایی همواره دگرگون شونده و ناتمام را پنهان میکند.» (Sorell, 1973, 20)
«در مصر باستان، حدود 1355ـ 1342 ق.م، نیز ماسکی شکل میگیرد که آن را متعلق به توت عنخ آمُن، فرمانروای مصر میدانند؛ ماسکی که روی چهره کای وی با سود جستن از طلای کوبیده و جواهرات و سنگهای گرانبها نشاندهاند تا متوفی پس از مرگ نیز جاودانه به زندگی خود ادامه دهد. (جایگاه صورتک های ایران باستان)
در واقع، اگر در آن دوران فرد متوفی را مومیایی میکردند تا در آن جهان با هیبت و اندام خود زندگی کند، با ساختن ماسک روی چهره کای وی نیز به زیبایی چهره تمثیلیاش میافزودند و گویی از این طریق، بر جاودانگیاش در آن جهان تأکید میکردند.» (Error! Reference source not found.) (سلطان کاشفی، 1393، 19)
باید گفت انسان همیشه میلی ذاتی به تقلید و بازنمایی جهان اطراف خویش دارد.
میلی که به مقصد شناخت، آدمی را به طرح و ترسیم سوق میدهد، «آفرینش ماسک یک کنش هشیارانه بود که با آگاهی کامل نسبت به اصول زیباشناسانهی بدوی شکل گرفت. این نخستین کوشش انسان برای شکل و معنا بخشیدن به درونیترین دیداریسازیهایش بوده تا به ورای حالت معمول چیزی برسد که صرفا به صورت مبهم نسبت به آن آگاهی داشته است.» (Sorell, 1973, 10)
«صورتکها ساخته میشوند تا به ارواح محافظ قدرت دهند و به شکلی قابل رؤیت متجلی گردند و یا به اسطورهها جان دهند. صورتکها معمولا طوری ساخته میشوند که یا تنها چهره را بپوشانند و یا اینکه تماسی سر را بپوشانند. بعضی از صورتکها تنها به عنوان شیئی مقدس یا به عنوان علامت جامعه یا ارواح به کار برده میشوند. این صورتکها همچون هیئت نیاکان خود شیئی مقدس هستند که برای قدرت دادن به آنها باید قربانی کرد. آنها قابل تعرض نیستند و در صورت تعرض با خطر مرگ روبرو میشوند.» (ساجدی، 1382، 166)(جایگاه صورتک های ایران باستان)
[1] ـ به طور طبیعی مقصود ما مقوله کلی رابطه انسان با جهان پیرامونش است که رابطهی انسان با انسان هم جزئی از آن است.
ماسک در ایران باستان
ببراساس یافتههای باستانشناسان ماسک بیش از هر چیز ریشه در باورهای طبیعتگرایانه انسان دارد، که حیات خود را در باورها و آیینهای اساطیری و دینی ادامه دارد، و این مسئله در یافته های باستانشناختی اقوام پیشاتاریخی قابل بررسی است. انسان نخستین بر این باور بود که جهان و انسان در اختیار ارواح خوب و بد میباشد، ارواحی که بر طبیعت تسلط داشته و سرنوشت او را تعیین میکردند، ماهیت و اهداف آنها برای انسان روش نبود.(جایگاه صورتک های ایران باستان)
مهمترین عامل در این میان حیوانات بودند که انسان اولیه از آنها میترسید و یا باعث روزی و برکت او بودند و او به آنها احترام میگذاشت.
از همین رو ماسک در دوره اسطورهای، وسیلهای برای دستیابی به نیروهای ماورای طبیعت و ایجاد رابطه با ارواح بود. «انسان کوشش میکرد تا از طریق جادو و مراسم خاص بر این ارواح تأثیر گذاشته و آنها را در راستای خواستههای خویش هدایت نماید. ماسک به این مفهوم در شکلها و انواع مختلف به کار میرفت؛ که در رنگآمیزی صورت و بدن، چسباندن پشم یا پر حیوانات بر چهره و و اندام و برتن کردن پشم و پوست آنها بر خود، نمونههایی از کاربرد ماسک بود. با گذشت زمان، به منظور استفاده مداوم از این نوع ماسکها، پشم و پر حیوانات را بر روی زیرساختی از آن چسبانده و میپوشیدند؛ و به این صورت نخستین صورتکها به وجود آمدند.» (Ebeling, 1984, 24)
بر اساس یافتههای باستانشناسان، قدیمیترین ماسکی که انسان به کار برده “ماسک انسان ـ حیوان” میباشد؛ که قدمت آن به 30000 سال قبل از میلاد عیسی مسیح، یعنی به دوره پارینه سنگی بازمیگردد. (جایگاه صورتک های ایران باستان)
انسان نخستین بر صخره و دیواره غارها صحنه های شکار را تصویر میکرد که در آن رقصندگان با ماسک حیوانات مشاهد میشوند.
شواهد بسیار گویای آن است که در این غارها آیینها و مراسم خاصی اجرا میشده است.» (Sheleen, 1987, 37) (تصویر 2‑4 نقاشی صخرهای در آفریقای جنوبی، صحنه رقص با صورتک حیوان (http://www.bradshawfoundation.com/rari/photographs/16b.jpg)(جایگاه صورتک های ایران باستان)
انسان نخستین جانوارن وحشی را به چشم یک رقیب که گاهی از او نیز نیرومندتر بود، اما از سویی او به این رقیب احتیاج داشت تا ملزومات زندگی او را فراهم بیاورد، پس میکوشید با اجرای رقص، و مراسم پیش از شکار، که با استفاده از ماسک حیوانات به شکل آنها درمیآمد، به باور خود، قدرت، چالاکی، مهارت وقدرت آن حیوان را در اختیار خود گرفته و بر او در شکار فایق آید. (این ماسکها، با گذر زمان، از هنگامیکه حیوانات به تدریج نقش برتر خود را در برابر انسان از دست دادند، به ماسکهای نیمه انسانی ـ نیمه حیوانی و در نهایت به ماسک و یا ماسکوارههای انسانی که خود نمادی از خدایان بودند، تبدیل شدند.» (Ebling, 1984, 23)
بهرام بیضایی، در کتاب “نمایش در ایران” درباره اجتماع قبیلههای اقوام ایرانی در این دوره مینویسد، «نقشهایی که از رقصهای دسته جمعی به گرد آتش و نظایر آن بر تکه های سفال به دست آمده، وجود چنین اجتماعهایی را در ایران تأیید میکند؛ اینگونه مجالسها برانگیزنده روحیه جنگاوری مردان بود، گاهی به نمایشی از جنگ و شکار بدل میشد، که در آن چند تن با صورتک جانوران میگریختند و چند تن دیگر به نشانه شکارچیان تعقیبشان میکردند تا عاقبت طی قرارهای پیشین خود، جانور به خاک میافتاد، و این نشانه آرزو و یا میل شکارچی به غلبه مدام بر شکار بوده است.» (بیضایی، 1383، 28)
این رقصها، یادآور رقصهای شمنی اقوام نخستین هستند که در آن شمن، جامهای از پوست جانوران میپوشید و رقصی مانند حرکات جانوران میکرد تا به اینگونه آن جانور را تسخیر و در اختیار خود درآورد.
بیضایی با آوردن شاهدی که احتمالا به دوره اساطیری مربوط است، بر این نظریه تأکید میورزد، «بر تکه سفال کوچکی که [در تخت جمشید پیدا شده و ] تاریخ آن را حدود نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد تخمین زدهاند، تصویر دو تن از اجراکنندگان یک رقص دسته جمعی با صورتکهای بز کوهی دیده میشود، که بین خود شاخههایی با برگهایی متقارن دارند. نقش این رقص که بایستی گرداگرد ظرف سفالین تکرار شده باشد، ظاهرا نشان دهنده اندیشه مذهبی رایج در آن دوره است که به وسیله تصاویر دیگری بارها بازگو شده است و آن داستان ستایش درخت آسوریک یا درخت زندگی است. (Error! Reference source not found.)(جایگاه صورتک های ایران باستان)
در مناظرهای میان نخل و بز [نماد خدای کوهستان] که به هنگام بهار اجرا میشده است، در این مناظره هر کدام به ذکر فواید خویش میپردازد و سرانجام پیروزی از آن بز میشود.
نظیر این نقشها و صورتکها در بخشهایی از ایران قدیم در [آسیای مرکزی] از جمله خوارزم به دست آمده است.» (بیضایی، 1383، 28) (تصویر 2‑5 رقص بز کوهی و درخت زندگی، رقص با سماچه، قدمت تخمینی 2000ق.م (ذکاء، 1342، 55)
انسان شناسی هنر
انسان شناسی هنر شاخهای از انسانشناسی است که به فهم هنر از دیدگاه فرهنگ آفرینندهاش میپردازد. نشان دادن اینکه اشیای هنری چگونه در فرهنگ یک جامعه خاص تولید میشوند و چه کارکردی برای آن فرهنگ دارند، وظیفه یک انسانشناس است. (Morphy & Perkins, 2006, 15) به عقیده هوارد مورفی اصل عمومی که باید قضیه محوری انسانشناسی هنر باشد، عبارت است از اینکه «فهم اهمیت اثر نیاز به قرار دادن آن در وسیعترین زمینه ممکن است.(جایگاه صورتک های ایران باستان)
فهم تأثیر یا اهمیت فوری اثر بدون فهم زمینههای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی تولید آن نه کافی نه ممکن است.» (Ibid, 17).
او تعریف زیر را برای آثار هنری ارائه میدهد، «آثاری که ویژگیهای معناشناختی و زیباشناختی دارند و برای نمایاندن یا بازنمایی به کار میروند.» (Morphy, 1994, 655) با توجه به تمام مطالبی که گفته شده در انسانشناسی هنر، آثار هنری از سه دیدگاه اصلی تحلیل میشوند: زیباییشناسی، معناشناسی و کارکردشناسی (Ibid)
از دیدگاه معناشناختی،آثار هنری ابزارهایی هستند که معنا را رمزگذاری یا چیزی را بازنمایی میکنند و یا معنای خاصی به وجود میآورند. از دیدگاه زیباشناختی، آثار هنری در ارتباط با اثر زیباشناختی یا خصوصیات بیانیشان تحلیل میشوند و از دیدگاه کارکردشناختی، اثر هنری به عنوان یک کالا از لحاظ کاربرد و تزئین مورد مطالعه قرار میگیرد.
در این فصل با توجه به تحلیل انسانشناسی هنربر مبنای بعد معناشناختی، بعد زیبایی شناختی و همچنین کارکردشناختی آثار هنری، به تحلیل ماسکهای 3 دوره هخامنشی، اشکانی و ساسانی پرداخته خواهد شد.
ابتدا در تحلیل معناشناختی و با توجه به این موضوع که «تحلیل فرم میتواند مبنایی برای فهم شیوههای رمزگذاری معنا در هنر باشد» (Morphy & Perkins, 2006, 324)
موضوعات نقوش و نمادشناسی آنها مورد مطالعه قرار گرفته است، سپس در تحلیل زیباییشناختی، فرم و الگوی ساخت ماسک بررسی شده و در نهایت به کارکردهای این هنر در جامعه آن روز پرداخته خواهد شد.(جایگاه صورتک های ایران باستان)
همانگونه که در بالا نیز توضیح داده شد، «از دیدگاه انسانشناسی، هنر شامل اشیایی با ویژگیهای معناشناختی و زیباییشناختی است که برای نمایاندن و یا بازنمایی به کار گرفته میشود. (مورفی، 1385، 31) دغدغه اصلی انسانشناسی زیباییشناسی شیء در زمینه فرهنگ تولید کننده است.
(Morphy, 1994, 655) ویژگیهای اشیا در خودشان ویژگیهای زیباییشناختی نیستند، بلکه این ویژگیها از طریق جای گرفتن در نظامهای ارزش و معنا، که آنها را در درون فرایندهای فرهنگی ادغام میکند، تبدیل به ویژگیهای معناشناختی میشوند. (Morphy, 1992, 10) طبق این نظر مورفی زیباییشناسی را در حداقل در دو قلمرو جای میدهد: «1. اینکه چگونه چیزی حس میشود و 2. اینکه چگونه چیزی فهمیده میشود.» (Morphy, 1992, 11) مورفی زیباییشناسی را بررسی تأثیری که شکل (به طور گسترده شامل شکل، بافت، نور، سایه، مزه و بو . ….) روی حس دارد، میداند.
(Morphy & Perkins, 2006, 293).
جهت دستیابی به این اهداف تمرکز محوری در انسانشناسی هنر باید بر توضیح فرم باشد.
تمرکز بر فرم مدخلی فراهم میکند که برای فهم جنبههای دیگر هنر و به طور کلیتر فهم فرایندهای فرهنگی. (ایزدی جیران، 1393، 13) مورفی فرم را به طور وسیعی تعریف مینماید که هم دربرگیرنده ریخت است و هم جزئیات ترکیب و ساخت را شامل میشود.
باید گفت ماسکهای ایران باستان (هخامنشی، اشکانی، ساسانی) نیز واجد ابعاد زیباییشناسی است. هر ماسک هم در شکل و هم نقوش به نوعی با ویژگیهای زیبایی شناختی ارتباط پیدا میکند، اما آنچه برای انسان شناس اهمیت دارد این مهم است که این زیباییشناسی در بستر فرهنگ تولید کننده، یعنی ایران باستان و در سه دوره هخامنشی، اشکانی، و ساسانی تفسیر شود.(جایگاه صورتک های ایران باستان)
برای مشاهده مطالب بیشتر به سایت فرزدان مراجعه نماید.